
فرقه غلات
غلات اسم فرقه خاصّی نیست بلکه اسم عامّی است که به مجموعه ای از فرقه ها اطلاق می شود. لفظ غلات ، جمع کلمه غلو است به معنی تجاوز کنندگان از حقّ . فرقه های غالی ، فرقه هایی هستند که در حقّ برخی انبیاء یا ائمه (ع) یا دیگر رجال الهی راه افراط در پیش گرفته و برای آنها مقامی فوق انسانی قائلند. علمای شیعه این فرقه ها را خارج از اسلام دانسته و جزء فرق اسلامی محسوب نمی کنند ؛ ولی برخي از اصحاب ملل و نحل ، مغرضانه خواسته اند فرقه هاي غلات منسب به اسلام را از فرق شيعه معرّفی کنند. در حالی که اينها در واقع از فرق شيعه نبوده بلكه از طوايف كفار و مرتدّین و خارج شدگان از دين هستند. فرقه های غلات از زمان اهل بیت (ع) حضور داشتند ، لکن نام خاصّی نداشتند و دائماً در حال افول و ظهور بوده اند.
فرق عمده غلات ــ که الآن موجودند ـــ عبارتند از:
1. دروزي ها: كه از شعب اسماعليليه هستند.اينها الحاكم بامرالله را خدای صمد واحد مي دانند.( مراد از حاكم در اين تعبيرات «الحاكم بأمرالله» ششمين خليفه فاطمي، مي باشد. )این فرقه در قرن چهار پدیدار شد و محل سکونتشان سوریه و لبنان و جمعیّت آنها در سال 1956 میلادی در حدود دویست هزار نفر بوده است.
2. نصيريه: اينها براي علي(ع) قائل به مقام خدايي هستند. آنها را انصاريه و علويه هم مي گويند. به نظر اينها سلمان فارسي پيامبر و فرستاده علي(ع) است. اينها به ابن ملجم هم ارادت دارند و مي گويند او لاهوت را از بند ناسوت رها كرد. همچنين شراب را نور و كندن درخت انگور را حرام مي دانند. خود اينها نیز فرقه هاي زيادي دارند. تاریخ پیدایش آنها قرن پنجم و محل سکونت آنها شمال غربی سوریه است.
3. شیخیّه: برخي علمای ملل ونحل ، شيخيه را هم از غلات دانسته و گفته اند آنها هم قائل به الوهيت ائمه(ع) شده اند. لکن این نسبت نیاز به دلیل دارد. موسس این فرقه شیخ احمد احسایی متولّد 1166 هجری قمری است. وی بر این اعتقاد بود که امام زمان (ع) وجود دارد ولی در عالم دیگری غیر از عالم مادّه است. همچنین معتقد بود که همواره در بین شیعه ، شیعه کاملی وجود دارد که واسطه بین امام زمان و مردم است ، وی این شخص را رکن رابع نامیده است. اصول دین آنها عبارت است از: توحید ، نبوت ، امامت و رکن رابع.
محل سکونت آنها کرمان و آذربایجان است ؛ البته بین شیخیه کرمان و آذربایجان تفاوتهایی نیز وجود دارد ؛ شیخیه آذربایجان در فروع دین از مراجع شیعه تقلید می کنند ولی شیخیه کرمان با اجتهاد مخالفند. شیخیه را کشفیّه هم می گویند.
4. بابيت و بهائيت: اين دو فرقه افزون بر غلو در باب ائمه(ع) دين خود را نیز دين جديد مي دانند كه بعد از اسلام آمده است. بنیانگذار بابیّت سید علی محمد است که در سال 1235 در شیراز متولّد و در سال 1266 در تبریز به دار آویخته شد. بابیّه او را حضرت اعلی و نقطه اولی می خوانند. او طلبه ای کم سواد و به شدّت علاقه مند به علومی مثل طلسمات و رمل و تسخیر روح و جنّ و امثال آن بود. او از شاگردان شیخ احمد احسایی( بنیانگذار شیخیه) بود.او برای ائمه مقام خدایی قائل بود. وی ابتدا ادّعا ذکریّت بعد ادّعای بابیّت( واسطه امام زمان بودن) و سپس ادّعای مهدویّت و نبوّت کرد و در نهایت مدّعی شد که خدای مجسّم است. بعد از مرگ او سید علی محمد باب ، میرزا حسینعلی بهاء و برادر ناتنی او یحیی صبح ازل ادّعای جانشینی او را کردند. و در نهایت با حمایت روسها میرزا حسینعلی بهاء بر برادرش چیره شد و خود را «من یظهره اللهی» و « الهیکل الاعلی» نامید و مدّعی خدایی شده فرقه بهائیّت را تاسیس نمود.حضور رسمی بابیّت و بهائیّت در ایران ممنوع است ، ولی در برخی مناطق ایران حضور دارند. مرکز اصلی تجمع بهائیان ، یکی در «حظیرة القدس» در عشق آباد و دیگری در «مشرق الاذکار» در شهر شیکاگو آمریکاست.
5. قاديانيه يا احمديه: اين فرقه نيز افزون بر غلو ، دين خود را دين جديد مي داند. این فرقه همزمان با بابیت و بهائیت توسط میرزا غلام احمد قادیانی در هندوستان تاسیس شد.او مدّعی بود که روح نبی اکرم(ع) در وجود او حلول کرده است همچنین وی خود را مسیح و مهدی موعود می خواند.
6. اهل حق(علي اللهي ها)
دربین فرقه های اهل حق کسانی هستند که یقیناً به الوهیت برخی مخلوقات مثل حضرت علی (ع) عقیده دارند، اینها قطعاً کافرند ، در بین آنها گویا کسانی هم هستند که به الوهیت مخلوقات قائل نیستند ، اگر اینها منکر دیگر ضروریات دین اسلام هم نباشند مسلمان خواهندبود ؛ لکن به نظر می رسد که بسیاری از اینها منکر ضروریات دین هستند مثلا برخی از آنها شرب خمر را حلال می دانند یا به روزه به آن شکلی که اسلام گفته است اعتقاد ندارند و... مشکلی که در مورد اهل حق وجود دارد این است که آنها دارای فرقه های بسیار متعددند و حکم کردن در مورد همه آنها به یک صورت درست نخواهد بود . مشکل دیگر در مورد این فرقه ها این است که آنها عقائد خود را فاش نمی کنند وبه اصطلاح خودشان حفظ اسرار می کنند لذا اطلاع از عقائد آنها کارآسانی نیست ؛ چون در مواجهه با مسلمین عقائد خلاف خود را انکار می کنند .
در مورد تاریخ پیدایش اهل حق برخی از هواداران این فرقه معتقدند که این فرقه در قرن دوم هجری پدید آمده و در قرن هفتم تجدید حیات یافته است اما از نظر برخی دیگر این فرقه در قرن چهارم به دست شخصی به نام مبارک شاه ملقب به شاه خُوَشین از اهالی بلوران از توابع لرستان تأسیس شده است.(ر.ک : فرق و مذاهب کلامی ، علی ربانی گلپایگانی ،ص 331 )
به برخی ازعقائد این فرقه به نقل از كتاب « فرهنگ فرق اسلامى، ص 87 » نوشته « دكتر محمد جواد مشكور » اشاره می شود .
« اهل حق »
اهل حق به معنى مردان حق است، و آن يك مذهب باطنى است كه معتقدان آن بيشتر در مغرب ايران زندگى مىكنند.
بعضى ديگر از فرق اسلام نيز مانند حروفىها و متصوفه، خود را اهل حق يا حقيقت ناميدهاند. اما اهل حق، بمعنى اخص نام گروهى است، كه به ايشان با نوعى تسامح على اللهى نيز می گويند، ولى آنان على اللهى واقعى نيستند، بلكه عقايدشان آميختهاى از اعتقادات «مانوى» ، و اديان كهن «ايرانى» ، و مذهب «اسماعيلى» ، و «تناسخ هندى» و ديگر اديان سرّى است.
طوايف اهل حق به نامهاى مختلف مانند: اهل حق، اهل سرّ، يارسان، نصيرى، على اللهى معروف مىباشند، و از نشانههاى خاص آنان «شارب» است، يعنى موى سبيل خود را نمىزنند، تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند. آنان «شارب» را معرّف مسلك حقيقت مىدانند، و معتقدند كه شاه ولايت على (ع) نيز شارب خود را نمىزده است. از اين جهت زدن شارب را گناهى بزرگ مىدانند.
اهل حق را «گوران» نيز مىگويند، و ناحيه گوران در آذربايجان، يكى از مراكز مهم اين فرقه به شمار مىرود. گورانها در اصل از مردم حوالى كرمانشاهان هستند، كه از آن ناحيه به آذربايجان كوچيدهاند، و لهجهاى مخصوص دارند، كه در نواحى غربى و جنوبى كردستان به آن تكلم مىشود، و آن گويشى است آميخته از لهجه كردى اورامانى، و كرمانجى، و لكى.
مركز اصلى طوايف اهل حق، تا قرن هفتم هجرى در لرستان بود، سپس اين مركزيتبه مناطق غربى كردستان و كرمانشاهان منتقل گرديد. امروز تمام طوايف كرد گوران و قلخانى و اكثر طوايف سنجابى، وشاخههايى از طايفه كلهر و زنگنه، و ايلات عثمانهوند و جلالوند در شهرهاى غربى ايران، از جمله قصر شيرين و سرپل ذهاب و كرند و صحنه و هليلان از اهل حقند.
در لرستان در مناطق دلفان و پشت كوه، در ميان ايلات لكستان و سكوند سكونت دارند. در آذربايجان و تبريز، بخصوص در محله چرنداب و در قريه ايلخچى در نزديكى تبريز، و در مراغه و حوالى قزوين و تهران ، بومهن ، شهرآباد، گلخندان، سياهبند ، شميرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامين و در شمال كلاردشت عدهاى از صاحبان اين مذهب زندگى مىكنند.
در بيرون از مرزهاى ايران بعضى از طوايف كرد عراق عرب در شهرهاى سليمانيه، كركوك، موصل، خانقين و در نواحى كردنشين تركيه گروه فراوانى از اهل حق هستند. پيروان اهل حق غالبا چادر نشين و ده نشيناند. در قفقاز و جمهوری آذربايجان و سوريه و در مازندران و فارس و خراسان نيز اهل حق يافت مىشوند.
اساس مذهب اهل حق كوشش براى «وصول» به حق و خداوند مىباشد و در اين راه بايد نخست مرحله «شريعت» يعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دين، و مرحله «طريقت» يعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفتيعنى شناختخداوند، و مرحله «حقيقت» يعنى وصول به خداوند را به پيمايند.
به عقيده اين جماعت اساس مذهبشان حقيقتى است كه سبب و علتخلقت موجودات است. دين آنان آكنده از اسرار است، سرّى كه خداوند به پيغمبران گفته و آن سر «نبوت» است، كه از آدم ابوالبشر آغاز شده، و به حضرت محمد (ص) كه خاتم انبياست مىپيوندد. از آن پس اين سر به نام سر «امامت» كه حضرت محمد به على (ع) گفته است و از او تا دوازدهمين امام كه مهدى آل محمد (ص) باشد مىرسد. پس از غيبت امام دوازدهم اين سر به پيروان و اقطاب ايشان كه يكى پس از ديگرى مىآيند گفته مىشود.
مذهب ايشان مجموعهاى از آراء و عقايد است كه تحت تاثير افكار اسلامى، زرتشتى ، يهودى ، مسيحى ، مهرپرستى ، مانوى و هندویى و افكار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهاى دينى اهل حق، اجراى سه بوختيا سه اصل اخلاقى زرتشتى، كه «پندار نيك» و «گفتار نيك» و «كردار نيك» باشد از واجبات است. مفهوم اين سه اصل در يك بيتبه گويش تركى، از كلام «سرانجام» كتاب مقدس اهل حق خلاصه شده است:
يارى چارچيون، باورى وجا پاكى و راستى، نيستى وردآ
يعنى يارى چهار چيز است و به جاى آوريد، پاكى و راستى، نيستى و يارى.
تناسخ و حلول: «تناسخ» يعنى حلول روح از قالبى مادّی به قالب مادّی ديگر، كه در مذهب اهل حق سنگ اساس عقايد ايشان است. حلول ذات را «دونادون» گويند. به عقيده ايشان در تن هر كس ذرهاى از ذرات الهى موجوداست، و ظهور روحانى حق در صورت جسمانى پاكان و برگزيدگان، هميشه در گردش مىباشد، و آن را گردش مظهر به مظهر نامند. در اين باره آنان معتقد به هفت جلوه پياپی اند و مىگويند هر بار خداوند حق تعالى با چندتن از فرشتگان مقرب خدا، به صورت اتحاد در بدنهاى خاكى «حلول» مىنمايد، اين «حلول» به منزله لباس پوشيدن و كندن است، كه آن را به فارسى جامه و به تركى «دون» گويند و همانست كه در فلسفه برهمايى هندوئى «كارما» آمده است.
چنان كه در كتاب «سرانجام» آمده است، «خداوند در ازل درون درى مىزيست، و سپس براى نخستين بار تجسم يافت، و به صورت شخصى به نام خاوندگار يا كردگار جهان ، مجسم شد، و بار دوم به صورت على (ع) ظاهر گشت.» در كتب مذهبى ايشان آمده است كه از رنج مرگ نهراسيد، و باكى از مرگ نيست، زيرا مرگ آدمى، شبيه به پنهان شدن مرغابى زير آب است. يعنى در جايى پنهان مىشود، و در جاى ديگر سر بر مىدارد. منظور از اين «تناسخ» و جاى به جاى شدن، و از بدنى به بدن ديگر رفتن، پاك شدن آدمى از گناهان است.
هرگاه خداوند به صورت بشر برجستهاى ظاهر شود، چهار يا پنج فرشته كه آنها را چهار ملك گويند، در ابدان ديگران تجسم مىپذيرد، همانطور كه خداوند در هفت صورت تجلى مىكند، فرشتگان نيز در هفت صورت تجلى نمايند، چنان كه در كتاب عهد سلطان سهاك فرشتهاى به صورت سلمان، و در عهد خاوندگار فرشتهاى به صورت بنيامين در آمد.
در كتاب «سرانجام» آمده است كه فرشتگان صادر از خداوند هستند، نخستين ايشان از زير بغل خاوندگار پيدا شد، دومين آنها از دهان او، سومين آنها از نفسش، چهارمين از عروقش، پنجمين از نورش.
در كتاب ديگرى آمده است كه بنيامين از عرق خاوندگار پيدا شد و آن رمز تواضع و فروتنى است، و داوود از نفس او و وى رمز خشم و غضب است، و موسى از سبلتان او، و وى رمز رحمت است، و رزبار از نبض او، و وى رمز احسان و نيكى است.
اهل حق درباره حضرت على (ع) مىگويند، كه او تجلى ذات خداست، و وى را «مظهر» تمام و كمال خدا مىدانند، و اوست كه در هر دوره و عصرى ظهور كرده، و در جسم پاكان و مقدسان از اهل حق تجلى مىكند. على (ع) اصول مذهب حق را به سلمان، و به عدهاى از ياران نزديك خود بياموخت. در دعاى سفره، خطاب به حضرت على (ع) گويند: «يا على ايو الله، الحمد لله رب العالمين، سفره سلطان كرم، خاندان كرم، نور نبى، شكسته، بسته جان مدعى، بر ما حلال بر صاحبانش خير و بركت» .
آفرينش جهان: اهل حق معتقدند كه آفرينش در دو مرحله اصلى انجام شده است، يكى خلقت «جهان معنوى» و ديگرى خلقت «جهان مادى» . اين افسانهها در دفترها و متون دينى ايشان به لهجه گورانى، به صورتهاى گوناگون حكايتشده است.
گويند: در آنگاه اراده خداوند به آفرينش موجودات تعلق گرفت، و نخستين مخلوق پير بنيامين را از زير بغل خود خلق كرد، و نام او را جبرائيل گذاشت. پس از خلقت جبرائيل خداوند او را در پهناى درياى محيط رها كرد، هزاران سال گذشت تا به درخواست جبرائيل، شش تن ديگر از بطن در پيدا شدند، كه با جبرائيل هفت تن شدند: جبرائيل (پيربنيامين) - اسرافيل (پير داوود) - ميكائيل (پير موسى) - عزرائيل (مصطفى داوودان) - حور العين (رزباريا رمزبار) - عقيق (شاه ابراهيم) - يقين (شاه يادگار يا بابا يادگار) كه او را يادگار حسين نيز گفتهاند و او مظهر حسين بن على (ع) است.
پس از خلقت هفت تن، خداوند نخستين عهد و ميثاق خويش را با آنان بست، و دو جهان «مادى» و «معنوى» را خلق فرمود:
مخلوقات اين عالم، بر حسب عنصر اوليه دو قسم متمايز و متضاداند، قسمتى از گل زرد آفريده شده و قمستى از گل سياه، قسم اول را «زردگلان» و قسمت دوم را «سياه گلان» نامند. «زردگلان» اهل نورند و ايشان را دو پيشوا بوده كه يكى پس از ديگرى آمده است، و آن دو بنيامين و سيد محمد (به صورت بزرگ سوار) ظهور كرده است.
اما قسم دوم از آتش و تاريكىاند، براى ايشان دو پيشوا آمد يكى «ابليس» و ديگرى را «خناس» گويند.
هفت تنان - به اعتقاد ايشان، خداوند با هفت فرشته مقربى كه از درون در خلق فرموده استبه صورت بشر نازل شده، و در دورههاى مختلف در بدنهاى پاكان تجلى كرده است. در نخستين دوره خداوند به دون (يا) تجلى كرد، و در دوره دوم به دون (على)، و به ترتيب به جامه (شاه خوشين)، بابا ناووس، و سلطان اسحق (سهاك) در آمد، و معتقدند كه اين سه تن اخير، مانند عيسى مسيح بدون پدر از مادر متولد شدند.
هفت تن در مرحله اول از ياران سلطان اسحق قرار دارند، همانطور كه سلطان اسحق «مظهر» على (ع) و على (ع) مظهر «ذات حق» است.
موعود اهل حق: سه تن، شاه خوشين، باباناووس و سلطان اسحق هستند:
1- شاه خوشين: گويند در اواخر قرن سوم هجرى مردى به نام مبارك شاه، ملقب به شاه خوشين كه او را مظهر الله مىدانند، در لرستان بدون پدر از مادرى بكر به نام «ماما جلاله» زاده شد. وى مريدان بسيار داشت، و به سير و سياحت مىپرداخت، و ذكر جلى را با نواختن آلات موسيقى اجرا مىكرد. روزى در اثناى گردش به رودخانه گاماسب افتاد و از نظر ناپديد شد.
2- بابا ناووس: گويند در فاصله بين قرن چهارم و پنجم، شخصى به نام بابا ناووس، بدون پدر مانند شاه خوشين، در ميان طايفه جاف از طوايف كرد، از زنى به نام خاتونه گلى تولد يافت. روزى به شكل شاهباز پنهان گشت، و پيش از آن به ياران خود گفته بود كه من ديگر باره ظهور خواهم كرد.
3- سلطان اسحق: گويند سلطان اسحق كه به زبان محلى «سلطان سهاك» تلفظ مىشود، پسر شيخ عيسى برزنجى از سادات موسى، و از پيشوايان دراويش نقشبندى است، و نسب او به امام موسى كاظم (ع) مىرسد، از شيخ عيسى سه پسر باقى ماند، يكى سلطان اسحق، ديگرى سيد عبد الكريم، و نام پسر سوم معلوم نشد. سلطان اسحق جد سادات حيدرى گوران از اهل حق است، كه از جمله غلاة شيعه به شمار مىروند.
آداب و رسوم اهق حق: از آداب و رسوم ايشان، نماز خواندن و قربانى كردن و سرسپردن و جوز شكستن و عهد و ميثاق بستن و روزه گرفتن است.
محل اجتماع ايشان «جمخانه» است كه مخفف كلمه جمع خانه مىباشد.
اين اجتماع نبايد كمتر از سه تن باشد، شرط شركت در جمخانه، مرد بودن و عاقل و بالغ بودن، و قصد عبادت داشتن، و كمربند همتبركمرداشتن است، كه با گفتن يا على در آن عبادتگاه وارد شوند.
نماز ايشان به جماعت است، و نماز فرادى درست نيست، عبادت با نواختن طنبور و آلات موسيقى و خواندن سرود و دعاهاى مذهبى انجام مىپذيرد. ...
سرسپردن يعنى سر تسليم و رضا به درگاه حق فرود آوردن، و در پيش پير دليل عهد و ميثاق بستن از آئين اهل حق است. هر كودكى اعم از پسر يا دختر بايد در نزد پير دليل سر بسپرد، از اصول سرسپردن شكستن يك عدد جوز هندى است، و براى شكستن جوز تشريفات خاصى در «جمخانه» برگزار مىشود.
نذر و نياز، از واجبات مذهب اهل حق است، كه بايد در ظرف هفته يا ماه يا فصل يا سال يك بار به جاى آورده شود. ديگر از مراسم، قربانى كردن است، كه در اصطلاح خود آن را كردار خوانند. قربانى بايد از حيوانات نر مانند گاونر يا گوسفند يا خروس باشد كه آنها را براى اين امر پرورش داده باشند.
اهل حق به گرفتن روزه سخت پاى بندند، ولى روزه واجب ايشان از سه روز تجاوز نكند، و در زمستان باشد و پس از آن عيد گيرند. دشمنان ايشان براى تحقير و اهانت، آنان را چراغ سوندران (چراغكشان) و خروس كشان خوانند.
كتابهاى مذهبى و مقدس: يكى از كتابهاى مذهبى ايشان «فرقان الاخبار» استبه نثر، كه مؤلف آن حاج نعمت الله جيحون آبادى متخلص به مجرم است، وى پسر ميرزا بهرام مكرى بود، و در سال 1288 ه. در ديه جيحون آباد واقع در بخش دينور از ناحيه كرمانشاهان، زاده شد و پس از سير و سلوك، در 1338 ه. در جيحون آباد در گذشت. حاج نعمت الله جيحون آبادى كتابى ديگر به بحر متقارب به نام «شاهنامه حقيقت» دارد، كه در اسرار مذهب اهل حق، در آن كتاب به زبان شعر، سخن گفته است.
ديگر از كتابهاى اهل حق كتاب «سرانجام» است. اين كتاب را سرانجام يا كلام خزانه گويند، و هنگام نياز با آهنگ خاصى همراه با طنبور خوانده مىشود. اين كلامها به گويش كردى گورانى است.
چنان كه در آغاز اين مقاله اشاره رفت، اساس مذهب اهل حق، بر اقوال غلاة شيعه و اسماعيليه و فرقه اماميه اثنى عشريه و فرقه دروز و نصيريه است. آنان مانند درويشان داراى حلقات ذكر و سرسپردن هستند، مقدارى از عقايد خود را از اساطير عوام گرفتهاند. اينكه گويند: خداوند در ازل در «درى» پنهان بود، ماخوذ از عقايد مانوى است. عقيده «تناسخ» را توسط اسماعيليان از هنديان گرفتهاند، و اين كه عالم را به دو قسمت «الهى» و «اهريمنى» تقسيم مىكنند، تحت تاثير دين زردشتى واقع شدهاند. اما كشتن خروس را از عادات يهود گرفتهاند.
منابع:
فرق و مذاهب کلامی ، علی ربانی گلپایگانی
مجله وحيد، سال هفتم، مقاله اهل حق، دكتر حشمت طبيبى.
دايرة المعارف اسلاميه، ج 3، اهل حق.
سرسپردگان تاريخ و شرح عقايد اهل حق.
شاهنامه حقيقت.
مجموعه رسايل اهل حق.
- بازدید: 4383 مرتبه
دیدگاه ها
ارسال ديدگاه جديد
(لطفا از درج سوال در ديدگاه ها خودداري فرماييد براي طرح سوالات خود به اين آدرس مراجعه فرماييد)