
آيه ولايت
آيه ولايت به اين شرح است: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ «2»؛ «ولى و سرپرست شما تنها خداست و رسول او و كسانى كه ايمان آورده، نماز را به پا مىدارند و زكات «3» مىپردازند در حالى كه در ركوعند».
شأن نزول
بسيارى از محدثان و مفسران اهل سنت آوردهاند كه اين آيه در شأن حضرت على عليه السلام نازل شده است. علامه امينى روايات مربوط به نزول اين آيه درباره اميرمؤمنان را از حدود بيست كتاب اهل سنت با ذكر دقيق منبع نقل كرده است. «1» از جمله ابواسحق ثعلبى در تفسيرش از ابوذر غفارى كه خود شاهد ماجرا بوده است نقل مىكند:
«روزى با پيامبر در مسجد نماز مىگذاردم كه سائلى درخواست كمك كرد ولى كسى به او چيزى نداد. او دست به آسمان بلند كرد و گفت:
خدايا! گواه باش كه من در مسجد پيامبر تو تقاضاى كمك كردم ولى كسى چيزى به من نداد. على عليه السلام مشغول نماز و در حال ركوع بود. او در اين حال به انگشت كوچك دست راستش كه در آن انگشترى بود اشاره كرد، سائل نزد او آمد و در برابر ديدگان پيامبر انگشتر را از انگشت او گرفت. آنگاه پيامبر رو به آسمان نمود و فرمود: بار خدايا! برادرم موسى از تو درخواست نمود كه سينهام را گشاده دار ... و برادرم هارون را وزير و پشتيبان و شريك در امر من قرار ده، تو او را فرمودى: من به زودى تو را به وسيله برادرت نيرومند مىسازم و شما را پيروزى مىدهم. خداوندا! من محمد پيامبر و برگزيده توام، به من شرح صدر ده و كار را بر من آسان كن و على را براى من وزيرى از اهل بيتم قرار ده و به وسيله او مرا پشتيبانى نما. هنوز دعاى پيامبر تمام نشده بود كه جبرئيل از جانب خدا فرود آمد و گفت اى محمد! بخوان:
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ
بنابراين نزول اين آيه در مورد اميرمؤمنان جاى ترديد نيست.
برخى برآنند كه روايات متضافر «1» بلكه متواتر از طريق شيعه و سنى در اين باره نقل شده است. «2»
شاعر صحابى حسانبن ثابت انصارى نيز اين واقعه را به نظم آورده و در پارهاى از ابيات آن خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام مىگويد:
و انت الذى اعطيت اذ انت راكع زكوة فدتك نفوسالقوم يا خير راكع
فانزل فيك الله خير ولايه و بينها فى محكمات الشرايع «3»
«تو بودى كه در حال ركوع زكات بخشيدى؛ جانها به فداى تو اى بهترين ركوعكنندگان. از پس آن خداوند بهترين ولايت را در حق تو نازل كرد و آن را در ناموس استوار خويش بيان نمود».
دلالت بر امامت
1. كلمه «انما» مفيد حصر است، يعنى دلالت بر وجود چيزى به نحو انحصارى دارد. «4»
2. ولايت در آيه به معناى زمامدارى، سرپرستى و جواز تصرف در امور است. «5»
3. مراد از الَّذِينَ آمَنُوا ... چنان كه گذشت حضرت على عليه السلام مىباشد.
نتيجه
مراد آيه اين است كه تنها كسى كه بر مسلمانان ولايت و پيشوايى و حق سرپرستى و تصرف در امور آنان را دارد خداست و در طول ولايت او پيامبر و سپس امام على عليه السلام. بنابراين آيه ياد شده با اثبات حصر ولايت براى خدا، پيامبر و امام هرگونه ولايتى در عرض آنها را مردود و نامشروع معرفى مىكند. بنابراين بدين وسيله امامت و ولايت بلافصل اميرمؤمنان عليه السلام پس از پيامبر از نظر قرآن روشن و مبرهن مىشود.
ديدگاه اهل سنت
غالب اهل سنت برآنند كه آيه شريفه ربطى به مسأله امامت ندارد.
عمدهترين اشكالات آنها از قرار زير است:
اشكال اول
كلمه «ولىّ» در آيه به معناى ياور و دوستدار است، نه به معناى سرپرست، زمامدار و يا كسى كه اولويت و حق تصرف در امور را دارد.
نقد:
1. بسيارى از ارباب لغت عهدهدارى و سرپرستى را معناى كلمه ولى دانستهاند از جمله:
راغب اصفهانى مىنويسد: «وَلايت؛ يعنى يارىكردن و وِلايت يعنى زمامدارى و سرپرستى امور، و گفته شده است كه وِلايت و وَلايت مانند دِلالت و دَلالت است و حقيقت آن سرپرستى است ولى و مولا نيز در همين معنا به كار مىرود». «1»
ابن اثير مىنويسد: «ولى؛ يعنى ياور و هر كس امرى را بر عهده گيرد مولا و ولى آن است».
سپس مىگويد: «و از همين قبيل است حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه» و سخن عمر كه به على عليه السلام گفت تو مولاى هر مؤمنى شدى؛ يعنى ولىّ مؤمنان گشتى». «1»
صاحب صحاح اللغة مىنويسد: «هر كس سرپرستى امور كسى را به عهده گيرد، ولى او است». «2»
در مقاييس اللغة آورده است: «هر كس زمام امر ديگرى را به عهده گيرد، ولى او است». «3»
2. قرائنى وجود دارد كه براساس آنها نمىتوان كلمه «ولىّ» در اين آيه را به ياور و يا دوستدار معنى كرد. يكى از اين قرائن حصر در آيه انما است كه ولايت را منحصراً از آن خدا و رسول و حضرت على عليه السلام دانسته است در حالى كه اگر ولايت به معناى ياورى و دوستى بود نه تنها انحصار معنا نداشت بلكه معارض با آياتى مىشد كه مؤمنان را پشتيبان و يار و ياور يكديگر قلمداد مىكند.
اشكال دوم
اگر مراد آيه پس از خدا و پيامبر حضرت على عليه السلام مىباشد، چرا به صورت جمع آمده است؟
پاسخ:
1. اين گونه استعمالات هم در زبان عربى به طور عام شايع است و هم نمونههاى مختلفى در قرآن مجيد دارد.
به عنوان مثال قرآن مىفرمايد: يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ «1»؛ «مىگويند: اگر به مدينه برگرديم، قطعاً آن كه عزتمندتر است آن زبونتر را از آنجا بيرون خواهد كرد ولى عزت از آنِ خدا و از آنِ پيامبر او و از آنِ مؤمنان است؛ ليكن اين دورويان نمىدانند».
در حالى كه مفسران اتفاق نظر دارند كه گوينده اين سخن تنها يك نفر يعنى عبداللهبن ابى رئيس منافقان بوده است و «يقولون» به او اشاره دارد. «2»
2. در آيه ولايت عبارت الَّذِينَ آمَنُوا جمع است و در معناى مفرد به كار نرفته، بلكه مصداق خارجى آن در زمان نزول آيه منحصر به حضرت على عليه السلام است. مفسران شيعه و سنى سه احتمال را درباره راز اين گونه سخن گفتن در آيه ياد شده مطرح ساختهاند كه عبارت است از:
1. ترغيب ديگران به كسب اين گونه فضايل «3»،
2. تنظيم و احترام نسبت به اميرمؤمنان «4»،
3. بازدارى از افروختن حس حسادت و كينه نسبت به آن حضرت «1».
در اين باره به سخن زمخشرى از مفسران برجسته اهل سنت بسنده مىكنيم:
اين آيه در شأن على عليه السلام نازل شده است و سرّ اينكه لفظ جمع در آيه آمده الَّذِينَ آمَنُوا (با اينكه در مورد يك فرد بيشتر نيست) آن است كه مردم را به چنين فعلى ترغيب كند و بيان فرمايد كه بر مؤمنان لازم است اينگونه فضليتها را كسب كنند و بر خير و احسان و دستگيرى از فقرا بكوشند.
به طورى كه حتى به اندازه يك نماز، آن را به تأخير نيندازند. «2» اشكال سوم
چگونه ممكن است كسى مانند امام على عليه السلام كه تير از پاى مباركش در نماز بيرون آوردند متوجه نشد، در حال نماز به درخواست شخصى توجه كرده باشد؟
پاسخ:
1. اصل صدقه دادن در حال نماز فضيلتى بسيار بزرگ است كه خداوند آن را در كتاب خود ستوده و به عنوان الگويى نيكو به امت اسلامى معرفى كرده است، بنابراين با توجه به محبوب بودن اين عمل نزد خداوند نمىتوان آن را نوعى مانع و حاجب بين توجه انسان به خدا و حضور قلب به حساب آورد.
آنچه مانع حضور قلب است توجه به امور مادى و دنيايى بدون ارتباط با خدا و فاقد انگيزههاى الهى و معنوى است.
2. اولياى الهى حالات متفاوتى از جهت مراتب دارند. به عبارت ديگر اگر چه حضور و توجه قلبى آنان به خدا دائمى و هميشگى است، اما اين توجه باطنى داراى مراتب و درجاتى است.
استاد مطهرى در اين باره به حالات پيامبر اشاره نموده كه گاه در حال نماز چنان جذبهاى پيدا مىكرد كه طاقت نمىآورد اذان تمام شود و مىفرمود:
«ارحنا يا بلال!»؛ «زود باش كه نماز را شروع كنيم»، و گاه نيز در حال سجده نوههايش امام حسن عليه السلام يا امام حسين عليه السلام بر شانهاش سوار مىشدند و آن حضرت با آرامش صبر مىكرد تا كودك برخيزد.
3. در نگرش عرفانى حالتى كه امام در نماز صدقه دادند حضور قلب و جذبهاى كاملتر از زمانى است كه تير از پايش درآوردند و متوجه نگرديد.
زيرا موقعى كه انجذاب كامل شود در آن حالت برگشت وجود دارد، يعنى شخص چنان توجهش به خدا كامل است كه در عين توجه به خدا تمام هستى را مشاهده مىكند. «1»
به عبارت ديگر در اين باره سه حالت متصور است:
1. حالتى كه انسان در اثر توجه به ماسوى الله از خدا غافل باشد.
اين حالتِ بسيارى از انسانها در شرايط مختلف زندگى است. در اين حالت توجه به غيرخدا حجاب توجه و التفات به ذات حق است.
2. حالتى كه انسان در اثر توجه به خدا از غيرخدا غافل باشد. اين مرتبه جذب ناقص است كه در آن توجه به خدا مانع و حجابِ غيرخداست.
3. مرتبه جذبه و فناى كامل كه در آن هيچ حجابى نيست و شخص چنان توجهى به خدا دارد كه در پرتو مشاهده جمال او پرتوها و جلوههاى جمال او كه سراسر هستى را آكنده است نيز مشاهده مىكند. بنابراين در اينجا دو توجه نيست، بلكه يك توجه كامل است كه همه چيز را فرامىگيرد. آنچه قرآن از اميرمؤمنان عليه السلام توصيف مىكند چنين حالتى است. در چنين حالتى تمانع و تزاحم از ميان تكاليف و اكتساب فضايل برچيده مىشود و دو عبادت بزرگ يعنى نماز و صدقه دادن به هم مىپيوندد. عظمت و اهميت رسيدن به چنين مرتبه بلندى البته شايستگى آن را دارد كه خداوند در كتاب خود براى همگان آفتابى كند و سرمشق ديگران قرارش دهد.
اشكال چهارم
اگر آيه ياد شده بر امامت و خلافت حضرت على عليه السلام دلالت دارد چرا خود آن حضرت به آن استشهاد نكردهاند؟
پاسخ:
حضرت على عليه السلام در موارد متعددى به اين آيه در رابطه با امامت خويش استناد كردهاند، از جمله:
1. خطاب به ابوبكر فرمودند: تو را به خدا قسم آيا در قضيه زكات انگشتر، ولايت از طرف خدا براى تو مقرر شده يا براى من؟ گفت: بلكه براى تو؟ «1» 2. در روز برگزارى شورايى كه عمربن الخطاب در رابطه با تعيين خليفه پس از خود تعيين كرده و زمام كار را به دست دامادش عبدالرحمنبن عوف
سپرده بود، اميرمؤمنان در برابر ديگران به همين آيه اشاره نموده و فرمود:
آيا غير از من در ميان شما كسى هست كه در حال ركوع زكات داده و دربارهاش اين آيه ولايت نازل شده باشد؟ همه پاسخ دادند: هرگز! «1»
3. در جنگ صفين نيز در حضور جمعيت به آيات مختلفى از جمله اين آيه استشهاد كردند و استشهادات ايشان مورد تأييد جمعى از اصحاب بدر قرار گرفت. «2»
پارهاى از خرده اشكالات ديگر نيز در اين باره مطرح گرديده كه جهت رعايت اختصار به آنچه گفته آمد بسنده مىكنيم.
ازکتاب پرسمان دانشجویی - امام شناسی
- بازدید: 932 مرتبه
دیدگاه ها
ارسال ديدگاه جديد
(لطفا از درج سوال در ديدگاه ها خودداري فرماييد براي طرح سوالات خود به اين آدرس مراجعه فرماييد)